بیا تو پشیمون نمیشی
هر چی دلت بخواد هست
خدمت حضور انور و منور شما عارضم که دایی بزرگه رفتن مکه؛ قبل رفتن هم کلی به پسراش و خواهر برادرا و کلا همه سفارش فرمودند که آقا واسه اومدنم نه گاو بکشین نه گوسفند، نه پارچه ی تبریک و ازین چیزا بزنین.
ولی کو گوش شنوا! زنِ دایی دومیه میگه که نــــــــــــــــــــــــــــــــــه، مگه میشه قربانی نکنیم واسش؟! وقتی ما رفتیم مکه اون واسمون گوسفند کشته ما هم باید گوسفند بکشیم! پسردایی بیچاره هرچقد گفت نه و بابا ناراحت میشه حریفشون نشد که نشد! خاله آخری هم میگه نمیشه که کاری نکرد! با این حساب ما میخوایم پول گوسفندو بدیم!!! (من و مامان و داداشم و بابام با شنیدن این حرف اینجوری( )شدیم.) حالا هم کلی با پسردایی بیچاره صحبت کردن تا قانع شد گوساله (!!!!!) بکشن(به شرطی که ببرن کشتارگاه)! حالا خاله کوچیکه میگه چرا ببریم کشتارگاه؟!؟!؟ توو خیابون جلو پاشون میکشیم!! فک کنین دایی جان فرموده بودن هیچ کاری نکنینا! حالا من نمیفهمم چرا گیر داده به خیابون! بهشم میگی تو خیابون درست نیست و از نظر بهداشتی آلودست و خون نجسه گوشش بدهکار نیست که نیست! خدا به خیر بگذرونه عصبانی نوشت: آخه چرا ما آدما باید اینقد خودخواه باشیم و خواسته های خودمونو به خواسته های دیگران ترجیح بدیم؟ طرف میگه کاری نکنین واسه اومدم، اونوقت ما از روی خودخواهی باید اونکاری رو که میخوایم انجام بدیم، حتی به قیمت ناراحت کردن طرف و شاید هم به هم ریختن برنامه هاش. اه. فقطم چشممون به اینه که بقیه چیکار میکنن ما هم همونکارو انجام بدیم! خاله ی مذکور فرمودند همه توو خیابون گوسفند میکشند! پس ما هم میکشیم!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |